پيش از شروع اين فصل لازم است شمهاى به بعثت نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم اشاره گردد تا دنباله كلام بزندگانى على عليه السلام كه در اين امر مهم سهم قابل ملاحظهاى دارد كشيده شود.
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم از دوران جوانى غالبا از اجتماع پليد آنروز كناره گرفته و بطور انفراد بتفكر و عبادت مشغول بود و در نظام خلقت و قوانين كلى طبيعت و اسرار وجود مطالعه ميكرد،چون به چهل سالگى رسيد در كوه حرا كه محل عبادت و انزواى او بود پرتوى از شعاع ابديت ضمير او را روشن ساخته و از كمون خلقت و اسرار آفرينش دريچهاى بر خاطر او گشوده گرديد،زبانش بافشاى حقيقت گويا گشت و براى ارشاد و هدايت مردم مأمور شد.محمد صلى الله عليه و آله و سلم از آنچه ميديد بوى حقيقت ميشنيد و هر جا بود جستجوى حقيقت ميكرد،در دل خروشى داشت و در عين حال زبان بخاموشى كشيده بود ولى سيماى ملكوتيش گوياى اين مطلب بود كه:
در اندرون من خسته دل ندانم چيست كه من خموشم و او در فغان و در غوغا است
مگر گاهى راز خود بخديجه ميگفت و از غير او پنهان داشت خديجه نيز وى را دلدارى ميداد و يارى ميكرد.چندى كه بدين منوال گذشت روزى در كوهحرا آوازى شنيد كه (اى محمد بخوان) !
چه بخوانم؟گفته شد:
اقرا باسم ربك الذى خلق،خلق الانسان من علق،اقرا و ربك الاكرم،الذى علم بالقلم،علم الانسان ما لم يعلم... (1)
بخوان بنام پروردگارت كه (كائنات را) آفريد،انسان را از خون بسته خلق كرد.بخوان بنام پروردگارت كه اكرم الاكرمين است،چنان خدائى كه بوسيله قلم نوشتن آموخت و بانسان آنچه را كه نميدانست ياد داد.
چون نور الهى از عالم غيب بر ساحت خاطر وى تابيدن گرفت بر خود لرزيد و از كوه خارج شد بهر طرف مينگريست جلوه آن نور را مشاهده ميكرد،حيرت زده و مضطرب بخانه آمد و در حاليكه لرزه بر اندام مباركش افتاده بود خديجه را گفت مرا بپوشان خديجه فورا او را پوشانيد و در آنحال او را خواب ربود چون بخود آمد اين آيات بر او نازل شده بود.
يا ايها المدثر،قم فانذر،و ربك فكبر،و ثيابك فطهر،و الرجز فاهجر،و لا تمنن تستكثر،و لربك فاصبر. (2)
اى كه جامه بر خود پيچيدهاى،برخيز (و در انجام وظائف رسالت بكوش و مردم را) بترسان،و پروردگارت را به بزرگى ياد كن،و جامه خود را پاكيزه دار،و از بدى و پليدى كنارهگير،و در عطاى خود كه آنرا زياد شمارى بر كسى منت مگذار،و براى پروردگارت (در برابر زحمات تبليغ رسالت) شكيبا باش.
اما انتشار چنين دعوتى بآسانى ممكن نبود زيرا اين دعوت با تمام مبانى اعتقادى قوم عرب و ساير ملل مخالف بوده و تمام مقدسات اجتماعى و دينى و فكرى مردم دنيا مخصوصا نژاد عرب را تحقير مينمود لذا از دور و نزديك هر كسى شنيد پرچم مخالفت بر افراشت حتى اقرباء و نزديكان او نيز در مقام طعن و استهزاء در آمدند.در تمام اين مدت كه حيرت و جذبه الهى سراپاى وجود مبارك آنحضرت را فرا گرفته و بشكرانه اين موهبت عظمى بدرگاه ايزد متعال سپاسگزارى و ستايش مينمود چشمان درشت و زيباى على عليه السلام او را نظاره ميكرد و از همان لحظه اول كه از بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم آگاه گرديد با اينكه ده ساله بود با سلام گرويده و مطيع پيغمبر شد و اولين كسى است از مردان كه به آنحضرت گرويده است و اين مطلب مورد تصديق تمام مورخين و محدثين اهل سنت ميباشد چنانكه محب الدين طبرى در ذخائر العقبى از قول عمر مىنويسد كه گفت:
كنت انا و ابو عبيدة و ابوبكر و جماعة اذ ضرب رسول الله (ص) منكب على بن ابيطالب فقال يا على انت اول المؤمنين ايمانا و انت اول المسلمين اسلاما و انت منى بمنزلة هارون من موسى. (3)
من با ابو عبيدة و ابوبكر و گروهى ديگر بودم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بشانه على بن ابيطالب زد و فرمود يا على تو از مؤمنين،اولين كسى هستى كه ايمان آوردى و تو از مسلمين اولين كسى هستى كه اسلام اختيار كردى و مقام و نسبت تو بمن مانند مقام و منزلت هارون است بموسى.
همچنين نوشتهاند كه بعث النبى صلى الله عليه و آله يوم الاثنين و اسلم على يوم الثلاثا . (4)
يعنى نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم روز دوشنبه بنبوت مبعوث شد و على عليه السلام روز سه شنبه (يكروز بعد) اسلام آورد.و سليمان بلخى در باب 12 ينابيع المودة از انس بن مالك نقل ميكند كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمود:
صلت الملائكة على و على على سبع سنين و ذلك انه لم ترفع شهادةان لا اله الا الله الى السماء الا منى و من على. (5)
يعنى هفت سال فرشتگان بر من و على درود فرستادند زيرا كه در اينمدت كلمه طيبه شهادت بر يگانگى خدا بر آسمان بر نخاست مگر از من و على.
خود حضرت امير عليه السلام ضمن اشعارى كه بمعاويه در پاسخ مفاخره او فرستاده است بسبقت خويش در اسلام اشاره نموده و فرمايد:
سبقتكم الى الاسلام طفلا صغيرا ما بلغت او ان حلمى (6)
بر همه شما براى اسلام آوردن سبقت گرفتم در حاليكه طفل كوچكى بوده و بحد بلوغ نرسيده بودم.علاوه بر اين در روزى هم كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بفرمان الهى خويشان نزديك خود را جمع نموده و آنها را رسما بدين اسلام دعوت فرمود احدى جز على عليه السلام كه كودك ده ساله بود بدعوت آنحضرت پاسخ مثبت نگفت و رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم در همان مجلس ايمان على عليه السلام را پذيرفت و او را بعنوان وصى و جانشين خود بحاضرين مجلس معرفى فرمود و جريان امر بشرح زير بوده است.
چون آيه شريفه (و انذر عشيرتك الاقربين) (7) نازل گرديد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرزندان عبد المطلب را در خانه ابوطالب گرد آورد و تعداد آنها در حدود چهل نفر بود (و براى اينكه در مورد صدق دعوى خويش معجزهاى بآنها نشان دهد) دستور فرمود براى اطعام آنان يك ران گوسفندى را با ده سير گندم و سه كيلو شير فراهم نمودند در صورتيكه بعضى از آنها چند برابر آن خوراك را در يك وعده ميخوردند .
چون غذا آماده شد مدعوين خنديدند و گفتند محمد غذاى يك نفر را هم آماده نساخته است حضرت فرمود كلوا بسم الله (بخوريد بنام خداى) پس از آنكهاز آن غذا خوردند همگى سير شدند !ابولهب گفت هذا ما سحركم به الرجل (محمد با اين غذا شما را مسحور نمود) !
آنگاه حضرت بپا خواست و پس از تمهيد مقدمات فرمود:
يا بنى عبد المطلب ان الله بعثنى الى الخلق كافة و بعثنى اليكم خاصة فقال (و انذر عشيرتك الاقربين) و انا ادعوكم الى كلمتين،خفيفتين على اللسان و ثقيلتين فى الميزان،تملكون بهما العرب و العجم و تنقاد لكم بهما الامم،و تدخلون الجنة و تنجون بهما من النار:شهادة ان لا اله الا الله و انى رسول الله،فمن يجيبنى الى هذا الامر و يوازرنى عليه و على القيام به يكن اخى و وصيى و وزيرى و وارثى و خليفتى من بعدى.
اى فرزندان عبد المطلب خداوند مرا بسوى همه مردمان مبعوث فرموده و بويژه بسوى شما فرستاده (و درباره شما بمن) فرموده است كه (خويشاوندان نزديك خود را بترسان) و من شما را بدو كلمه دعوت ميكنم كه گفتن آنها بر زبان سبك و در ترازوى اعمال سنگين است،بوسيله اقرار بآندو كلمه فرمانرواى عرب و عجم ميشويد و همه ملتها فرمانبردار شما شوند و (در قيامت) بوسيله آندو وارد بهشت ميشويد و از آتش دوزخ رهائى مىيابيد (و آنها عبارتند از) شهادت به يگانگى خدا (كه معبود سزاوار پرستش جز او نيست) و اينكه من رسول و فرستاده او هستم پس هر كس از شما (پيش از همه) اين دعوت مرا اجابت كند و مرا در انجام رسالتم يارى كند و بپا خيزد او برادر و وصى و وزير و وارث من و جانشين من پس از من خواهد بود.
از آن خاندان بزرگ هيچكس پاسخ مثبتى نداد مگر على عليه السلام كه نا بالغ و دهساله بود .
آرى هنگاميكه نبى اكرم در آنمجلس ايراد خطابه ميكرد على عليه السلام كه با چشمان حقيقت بين خود برخسار ملكوتى آنحضرت خيره شده و با گوش جان كلام او را استماع ميكرد بپا خاست و لب باظهار شهادتين گشود و گفت:اشهد ان لا اله الا الله و انك عبده و رسوله.دعوتت را اجابت ميكنم و از جان و دل بياريت بر ميخيزم.
پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمود يا على بنشين و تا سه مرتبه حرف خود را تكرار فرمود ولى در هر سه بار جوابگوى اين دعوت كس ديگرى جز على عليه السلام نبود آنگاه پيغمبر بدان جماعت فرمود اين در ميان شما برادر و وصيى و خليفه من است و در بعضى مآخذ است كه بخود على فرمود:انت اخى و وزيرى و وارثى و خليفتى من بعدى (تو برادر و وزير و وارث من و خليفه من پس از من هستى) فرزندان عبد المطلب از جاى برخاستند و موضوع بعثت و نبوت پيغمبر را مسخره نموده و بخنده برگزار كردند و ابولهب بابوطالب گفت بعد از اين تو بايد تابع برادر زاده و پسرت باشى.آنروز را كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بحكم آيه و انذر عشيرتك الاقربين خاندان عبد المطلب را به پرستش خداى يگانه دعوت فرمود يوم الانذار گويند. (8)
برخى از اهل سنت براى اينكه موضوع ايمان آوردن على عليه السلام را در يوم الانذار و همچنين پيش از آن بى اهميت جلوه دهند ميگويند درست است كه اسلام و ايمان على كرم الله وجهه بر همه سبقت داشته و ابوبكر و سايرين پس از او ايمان آوردهاند اما چون على عليه السلام در آنموقع كودك نابالغى بوده و تكليفى هم بعهده نداشته است لذا ايمان او از روى عقل و منطق نبوده بلكه يك تقليد كودكانه است در صورتيكه ابوبكر و عمر و ديگران از نظر سن و عقل در تكامل بوده و فهميده و سنجيده به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان آورده بودند و پر واضح است كه ايمان از روى عقل و تحقيق بر ايمان تقليدى كودكانه برترى دارد!
در پاسخ اين اشكال ميگوئيم كه قياس نمودن على عليه السلام با ديگران باصطلاح منطقيون قياس مع الفارق است و آنانكه چنين اشكالاتى را پيش كشيدهانداز اينجهت است كه بقول مولوى كار پاكان را قياس از خود گرفتهاند اولا بلوغ از نظر سن در احكام شرعيه است نه در امور عقليه،و ايمان بخدا و يگانگى او و تصديق رسالت از امور عقلى است نه از تكاليف شرعى ثانيا فزونى قوه مميزه و عقل آدمى در سنين بالا كليت ندارد و چه بسا كه كسى در سالهاى اوليه عمر عقل و منطقش قوىتر از ديگرى باشد كه در سنين چهل يا پنجاه سالگى بسر مىبرد و مخصوصا كه چنين كسى داراى روح قدسى بوده و مؤيد من جانب الله باشد چنانكه حضرت عيسى عليه السلام در حاليكه طفل نوزاد بود فرمود:
انى عبد الله اتانى الكتاب و جعلنى نبيا. (9)
(من بنده خدايم كه بمن كتاب آسمانى داده و مرا پيغمبر قرار داده است) و درباره حضرت يحيى عليه السلام نيز خداوند در قرآن كريم فرمايد:
يا يحيى خذ الكتاب بقوة و اتيناه الحكم صبيا (10)
(اى يحيى بگير كتاب تورية را به نيروى الهى و ما يحيى را در كودكى حكم نبوت داديم) .
سيد حميرى در مدح حضرت امير عليه السلام بدين مطلب اشاره كرده و گويد:
و قد اوتى الهدى و الحكم طفلا كيحيى يوم اوتيه صبيا
يعنى همچنانكه به يحيى در كودكى حكم نبوت داده شد به على عليه السلام نيز در حاليكه طفل بود حكم ولايت و هدايت مردم داده شد.همچنين در داستان يوسف قرآن كريم فرمايد:و شهد شاهد من اهلها. (11) آن شاهدى كه بر پاكى و برائت حضرت يوسف عليه السلام شهادت داد بنا بنقل مفسرين طفل خردسالى از كسان زليخا بوده است.
ثالثا ايمان على عليه السلام مانند ايمان ديگران نبوده است زيرا ايمان او از فطرت سرچشمه ميگرفت در صورتيكه ايمان ديگران (اگر هم از روى صدق بودهو نفاقى در بين نباشد) از كفر بايمان بوده است و آنحضرت طرفة العينى بخدا كافر نشده و پيش از بعثت نبوى فطرة موحد بود چنانكه خود آنجناب در نهج البلاغه فرمايد:فانى ولدت على الفطرة و سبقت الى الايمان و الهجرة. (12) من بر فطرت توحيد ولادت يافتم و بايمان و هجرت با رسول خدا بر ديگران سبقت گرفتم.)
حضرت حسين عليه السلام در روز عاشورا ضمن مفاخره بوجود پدرش بلشگريان عمر بن سعد فرمايد :
فاطم الزهراء امى،و ابى قاصم الكفر بدر و حنين عبد الله غلاما يافعا و قريش يعبدون الوثنين
فاطمه زهرا مادر من است و پدرم شكننده كفر است در جنگهاى بدر و حنين او خدا را پرستش كرد در حاليكه كودك نورسى بود و قريش دو بت لات و عزى را مىپرستيدند.
محمد بن يوسف گنجى و ديگران (مانند ابن ابى الحديد و محب الدين طبرى) از رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نقل ميكنند كه فرمود:
سباق الامم ثلاثة لم يشركوا بالله طرفة عين،على بن ابيطالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعون فهم الصديقون. (13)
سبقت گيرندگان بايمان در امتها سه نفرند كه يك چشم بهمزدن بخداوند مشرك نشدند و آنها على بن ابيطالب و صاحب ياسين و مؤمن آل فرعوناند كه در ايمانشان راستگويانند.
رابعا قول و فعل پيغمبر براى ما حجت بوده و جاى هيچگونه چون و چرا نميباشد زيرا خداوند درباره آنحضرت فرمايد:
و ما ينطق عن الهوى،ان هو الا وحى يوحى. (14) يعنى پيغمبر از روى هوى و هوس سخن نميگويد بلكه هر چه ميگويد از جانب ما وحى منزل است .بنابر اين اگر ايمان على از روى تقليد كودكانه بود نبى اكرم باو ميفرمود يا على تو هنوز كودكى و بحد بلوغ و تكليف نرسيدهاى در صورتيكه نه تنها چنين حرفى را نزد بلكه ايمانش را پذيرفت و در همانحال وراثت و وصايت و خلافت او را نيز صريحا بعموم حاضرين گوشزده نمود،پس آنانكه چنين اشكالاتى را درباره سبقت ايمان على پيش آوردهاند در واقع نه پيغمبر را شناختهاند و نه على را.
همچنين ارزش ايمان على عليه السلام را خداوند بهتر از همه ميداند و در قرآن كريم از آن تجليل فرموده است چنانكه به نقل مورخين و مفسرين عامه و خاصه هنگاميكه عباس بن عبد المطلب و شيبه برسم عرب مفاخره ميكردند على عليه السلام بر آنها عبور فرمود و پرسيد فخر و مباهات شما براى چيست؟
عباس گفت من سقايه حاجيان را بعهده دارم و مباشر آن هستم،شيبه گفت من خادم بيت هستم و كليدهاى آن در نزد من است على عليه السلام فرمود فخر و مباهات از آن من است زيرا من مدتها پيش از شما ايمان آورده و باين قبله نماز خواندهام چون هيچيك از آن سه تن زير بر حرف ديگرى نميرفت داورى پيش پيغمبر بردند تا در ميان آنها حكم كند در اينموقع جبرئيل آيه زير را آورد. (15)
أجعلتم سقاية الحاج و عمارة المسجد الحرام كمن آمن بالله و اليوم الاخر... (16)
آيا شما قرار داديد عمل كسى را كه حجاج را آب داده و يا عمارت و نگهدارى مسجد الحرام را بعهده دارد مانند عمل كسى كه بخدا و روز قيامت ايمان آورده است؟
بتصديق عموم مورخين اول كسى كه بدعوت پيغمبر جواب مثبت داد و بخداايمان آورد على عليه السلام بوده و باز به نقل تاريخ نويسان شيعه و سنى در همان موقع پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرموده است كه:اولين كسى كه دعوت مرا بپذيرد پس از من جانشين من خواهد بود حال چرا اين مطلب مورد قبول اهل سنت نيست بايد از خود آنها پرسيد و ما در بخش پنجم بحث مفصلى در پيرامون آن بعمل خواهيم آورد.
مطلب مهم و قابل توجه اينست كه اسلام و ايمان على عليه السلام را با اسلام ديگران نميتوان قابل قياس شمرد زيرا آنحضرت تنها بظاهر امر و يا بعلت قرابت و خويشاوندى با پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم ايمان نياورده بود بلكه على عليه السلام از اوان رشد و بلوغ حتى از زمان كودكى شيفته جذبه حقيقت بود و در برابر آن،همه چيز را فراموش ميكرد لذا نسبت به پيغمبر كه مظهر حقيقت بود فانى محض گشته و براى ترويج و اشاعه دين او جانبازى و از خود گذشتگى را بمرحله نهائى رسانيد.
بجرأت ميتوان گفت كه پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فداكارتر از على عليه السلام كسى را نداشت و خدمات و فداكاريهاى على عليه السلام را در راه اعتلاى اسلام كسى نمىتواند انكار كند در تمام مواقف مشكل و بغرنج جان خود را سپر پيغمبر مىنمود و اين فداكارى را از جان و دل مىپذيرفت.
از ابتداى طلوع اسلام پيغمبر اكرم هر روز با مخالفتهاى قريش مواجه شده و بعناوين مختلفه در اذيت و آزار او ميكوشيدند تا سال 13 بعثت كه در مكه بود آنى از طعن و آزار قريش حتى از فشار اقوام نزديك خود مانند ابو لهب در امان نبوده است در تمام اينمدت على عليه السلام سايه صفت دنبال پيغمبر راه ميرفت و او را از گزند و آزار مشركين و از شكنجه و اذيت بت پرستان مكه دور ميداشت و تا همراه آنحضرت بود كسى را جرأت آزار و ايذاء پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم نبود.
در طول مدت دعوت كه در خفا و آشكارا صورت ميگرفت على عليه السلام از هيچگونه فداكارى مضايقه نكرد تا اينكه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز روز بروز در دعوت خود راسختر شده و مردم را علنا بسوى خدا و ترك بتپرستى دعوت ميكرد و در نتيجه عدهاى از زن و مرد قريش را هدايت كرده و مسلمان نمود اسلام آوردن چند تن از قريش بر سايرين گران آمد و بيشتر در صدد اذيت و آزار پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در آمدند.
بزرگترين دشمنان و مخالفين آنحضرت ابوجهل و احنس بن شريق و ابوسفيان و عمرو عاص و عمر بن خطاب (17) و عموى خويش ابولهب بودهاند و صراحة از ابوطالب خواستار شدند كه دست از حمايت پيغمبر برداشته و او را اختيار قريش بگذارد ولى ابوطالب تا زنده بود پيغمبر را حمايت كرده و تسهيلات لازمه را در باره اشاعه عقيده او فراهم مينمود.
در اثر فشار پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با عدهاى از خويشان و ياران خويش سه سال در شعب ابيطالب (دره كوه) مخفى شده و ياراى آنرا نداشتهاند كه خود را ظاهر كرده و آشكارا خدا را عبادت نمايند.
در كليه اين مراحل سخت و مشكل على عليه السلام همراه پيغمبر بود و اصلا اين دو نفر چنان با هم تجانس روحى و اخلاقى داشتند كه زندگى آنها از هم غير قابل تفكيك بود.
چون ظهور دين اسلام در مكه با اين موانع و مشكلات روبرو شده و در مدت سيزده سال چندان پيشرفتى نكرده و تقريبا در حال وقفه و ركود بود ناچار بايستى انديشهاى كرد و محيط مناسبى براى رشد و نمو نهال تازه اسلام پيدا نمود و همين انديشيدن و جستجوى راه حل منجر به هجرت پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم گرديد كه در فصل آتى توضيحات لازمه درباره آن داده خواهد شد.
پىنوشتها:
(1) سوره علق آيات 1 الى .5
(2) سوره مدثر آيات 1 الى .7
(3) ذخائر العقبى ص 58ـفصول المهمه ابن صباغ ص .125
(4) ذخائر العقبى ص 59ـينابيع المودة ص 60ـسيره ابن هشام جلد 1 ص 245 و ساير كتب تاريخ .
(5) ينابيع المودة باب 12 ص 61ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 حديث 2
(6) فصول المهمه ص .16
(7) سوره الشعراء آيه .214
(8) تاريخ طبرى جلد 2 ص 217ـارشاد مفيد جلد 1 باب 2 فصل 7ـكفاية الطالب باب 51 ص 205ـشواهد التنزيل جلد 1 ص 421ـينابيع المودة ص 105ـتاريخ ابى الفداء جلد 1 ص 216ـتفسير فخر رازى و كتب ديگر.
این سنگ معمولاً اندازه واقعی یک زین است و به 4 طریق برای آن دفینه گذاشته می شده است
یک- باید روی زین بنشینید و به روبرو نگاه کنید ،اگر سنگ مورد نظر واقعاً زین یا پالان سنگ باشد ،باید در برابر شما یک کوه یا صخره سنگی قرار داشته باشد که نظر شما را به خود جلب می کند .باید به محل صخره رفته و به روی قله آن برویم در آنجا باید به دنبال در پوشی باشیم که روی آن دارای نقطه چین است آن را بردارید دفینه زیر آن است
دو- روی زین بنشینید و در مقابل خود باید سنگهای زیادی روی هم ریخته شده باشند . آنجا به دنبال یک و یا دو علامت دیگر بگردید
سه- روی زین بنشینید و به روبرو نگاه گنید ، 3 قدم یا 11 قدم جلوتر یک سنگ بزرگ یا یک تل خاکی (تپه بسیار کوچک) باید وجود داشته باشد . زیر سنگ یا مرکز تل را بکاوید
چهار- روی زین بنشینید و به پشت سرتان نگاه کنید ، در آنجا اگر عکس اسب روی تخته سنگی حکاکی شده است ، به آنجا بروید و درست زیر پای اسب را بکنید
جهتی را که زن نشان می دهد باید بررسی شود. باید به دست و انگشتان زن دقت بیشتری بکنیم چون ممکن است جهتی را نشان بدهند. به احتمال زیاد دفینه آن مربوط به جواهرات زنان می شود. چنانچه زن حامله باشد و با دست به شکم خود اشاره کرده باشد ابتدا نگاه کنید نگاهش به کجاست ، اگر به طرفی که نگاه می کند یک سنگ گرد وجود داشت بار داخل یا زیر آن است. اما اگر نگاهش چیزی را نشان نمی داد دفینه همانجاست.
وجود لاک پشت در جایی میتواند چند حالت داشته باشد. در بیشتر مواقع لاک پشت در نزدیکی یک آب قرار دارد چنانچه پشت آن رودخانه قرار داشت ، جهتی را که لاک پشت نگاه می کند در آن مسیر دنبال سنگی بگردید که رنگ یا شکل سنگ با بقیه فرق داشته باشد زیر این سنگ را بررسی نمایید .لازم است به علائم پشت لاک پشت هم دقت کافی بکنید. همانگونه که سر لاک پشت جهت را نشان می دهد پاها و دم نیز می تواند جهت را نشان بدهد. در حالتی که لاک پشت سرش به سمت آب قرار داشت باید به سمت دم و پاها نگاه کرد و دفینه آن یا درست در زیر دم لاک پشت است یا 13 الی 15 قدم پشت لاک پشت یک تل خاکی (برجستگی کوچک خاکی) باید وجود داشته باشد. این نوع گنجینه ها در عمق کم می باشند . اینجا باید یک چیزی را بدانید که هر کجا علامت لاک پشت باشد به احتمال زیاد در آن مکان تونل و یا غار طولانی باید وجود داشته باشد و در این حالت دفینه دارای ساروج می باشد.
کهـنـترین ظرفی که در ایران یافت شده است، ظرف سیاه دود آلودیست هـمانـند قـدیمی تـرین ظروف سفالی کهن که در جاهـای دیگـر پـیـدا شده است و متعلق به هزاره چهارم پیش از میلاد است.
در شش هزار سال پیش ازمیلاد اولین نشانه پیدایش کوره پخت، درصنعت سفال دیده می شود و در سه هزار و پانصد سال پیش از میلاد چرخ سفالگری ساده ای که با دست حرکت می کرد ساخته شد. پیدایش چرخ سفالگری تحوّل بزرگی را در این صنعت به وجود آورد.
این آیه را نوشته بر کمر زن بندند و بعد از فارغ شدنزود باز کنند بسم الله الرّحمن الرّحیم اَوَلَمْ یَرالَّذینَ کَفَرُوا اَنَّالسَّمواتِ وَالأرْضَ کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما حَنّه وُلِدَتْ مَرْیَمْ مَرْیَمْ وُلِدَتْ عیسی سَیَجْعَلُ اللهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً
در کتاب مصباح کفعمی آمده که آیه۱۳۱ و ۱۳۲ سوره طه را بنویسد و بر بیمار آویزان نماید، بیمار شفا مییابد. وَ لا تَمَدَّنَّ عَیْنَیْکَ اِلی مامَتَّعْنا بِهِ اَزْوجاً مِنْهُم زَهْرَهَ الْحَیوهِ الُّدنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبَّکَ خَیْرٌ وَ اَبْقی اَهْلَکَ بِالصَّلوهِ و اصْطَبِرْ عَلَیْها لا نَسْئَلُکَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُکَ وَ الْعاقِبَهُ لِلتَّقْوی
اگر در جایی که آرنج قرار می گیرید علامتی وجود داشته باشد احتمالاً روبروی سنگ باید یک برجستگی کوچک (تل خاکی) باشد که دفینه در داخل آن است
اگر سنگ صندلی در داخل غار باشد و در اطرافش کنده کاری های گرد و دایره شکل باشد ، گنجینه یک حاکم یا رئیس در داخل صخره های غار ، اتاق های مخفی وجود دارد که معمولاً در کف غار می باشد . البته دیوارهای غارحتماً باید بررسی شوند و فراموش نکنید که کف غار را نیز بررسی نمایید . در حالتی که در روبری سنگ صندلی دره ایی وجود داشته باشد اگر روی صندلی نشستید و پاهایتان به زمین خورد ، دفینه درست زیر پای شما قرار دارد.
اگر در سنگ صندلی هر دو تکیه گاه دست موجود بود. می تواند دفینه در روبروی صندلی در داخل چاهی باشد و اگر یک دسته داشت به سمت آن دسته را دقت کنید . و در آخر اینکه اگر سنگ صندلی به اندازه نشستن دو نفر باشد ، دفینه در زیر خود صندلی بوده که با ساروج یک درپوش دارد
در حین حفاری امکان داره که با علائم و آثار زیادی مواجه بشید که در اکثر مکان ها مشترک است . و امکان داره با آثاری هم مواجه بشید که تا حالا نمونشو از نزدیک مشاهده نکرده باشید و یا نشنیده باشید . اما این آثار برای مکان و یا هدف های کوچک و متوسط صدق می کنه . اول اینکه در سطح زمین باید نشانه هایی وجود داشته . مثلا تخته سنگی که نظرتونو جلب کنه و با بقیه سنگهای منطقه فرق داشته باشه و یا نوشته و نشانه هایی بر روی سنگ وجود داشته باشه و یا موارد دیگر . درخت کهن سال . چشمه ی آب . تپه خاکی . بعضی از افراد فکر می کنند که هر تپه ای نشانه ی بار است . در صورتی که از نشانه های بار داشتن یک تپه اینه که جنس تشکیل دهنده ی تپه از خاک باشه نه از سنگ . تپه در محلی قرار گرفته باشه که در اون منطقه مشابه اون تپه کم باشه و در نزدیکی اون تپه آثاری همچون درخت کهن سال و چشمه ی آب . همه ی این علائم برای اینه که با آثار و شواهد و دلیل و انگیزه ی بیشتری برای حفاری داشته باشید نه صرف تائید بار داشتن تمامیه هدف هاتون ….. دیگر نشانه ها از این قبیل است که در عمق 1 الی یک و نیم متری آثار خودشو کم کم نشون بده مثلا سنگ چین . جسد انسان . سفال و کوزه های شکسته . ذغال چوب و با سنگ که در قدیم جهت عایق از عبور آب برای محافظت از اموال استفاده می کردند . اما وجود ذغال چوب یا سنگ هم از دلایل وجود بار نیست . چون در گذشته امکان داشته چوپانی و یا فردی در آن مکان آتشی روشن کرده جهت رفاه و رفع نیاز . تاوید ذغال چوب در آن مکان وقتی تائید می شود که دیگر نشانه ها وجود داشته باشد و صرف تنها زغال چوب کافیست نیست . از دیگر نشانه ها سنگ چین یا وجود سنگ های بزرگ طبیعی و هم غیر طبیعی در عمق های یک و نیم به بالا است . با رنگ و شکل های مختلف از قبیل سیاه . سفید و سبز رنگ و یا دیگر رنگ ها که اغلب این چند رنگ به وفور مشاهده و یافت می شود و دیگر نشانه ها آجر و خشت های خام و به صورت مربع و یا مستطیل است که به صورت پله کانی یا منظم و بی دلیل چیده شده باشد که درصد اینکه این مکان مسکونی بوده رو تائید نکند . و دیگر نشانه ها وجود آهک و یا گل آهک است که اغلب جهت مقاومت و جلوگیری از نشست خاک بدین منظور استفاده می شده است.
به جهت این عمل استفاده از ذکر ///// به عداد 2000 مرتبه البته قبل از انجام عمل باید شخص حتما صائم باشد و تمامی رشته حلال باشد این دو اصل در احضار ارواح مومنان به این روش بسیار مهم است ابتدا عود روشن کرده و فضا را معطر می کنیم و بعد وسط خلوت گاه نشسته حفاظ می گیریم بعد از رجال الغیب دعوت کرده و از ایشان اجاز کسب کرده و یا ادای احترام می کنیم سپس دو تسبیح صلوات گردانده ذکر 2 را می گوئیم تا دکات ارواح باشد قبل از عمل حتما باید اذن عمل از استاد عامل داشته باشیم سپس ذکر مربوطه را تا 100 بار می گوئیم خلوت گاه از حضور ///// خالی می شود این نشانه دعوت مخصوص است سپس ذکر را ادامه می دهیم به تعداد 1000 که نزدیک شود فضا کمی سنگین می شود به طوری که نفس کشیدن کمی سخت است باز ادامه می دهیم در اطراف و پشت سر و در فضای اتاق حرکاتی دیده می شود اصلا نباید به آنها توجه کرد پس از ادامه دادن تا حوالی 2000 که رسید //////////////////////// آنها ارواح مومنان هستند به آنها ادای احترام کرده و آنها نیز احترام می گدارند به شرطی که شخص درجه معنوی بالایی داشته باشد باید دل قوی دارد و هرگز نترسد سپس آنها می پرسند که هدف تو از به کار بردن این اسم ها چیست و چرا ما را دعوت می کنی شخص باید بگوید هدف من ///////// است در غیر این صورت بیم جان دارد و در صورتی که درجه شخص بالا باشد کاهش اعتبار خواهد داشت و پس از گفتن هدف نشانی بخواهد معمولا نشانی نوعی //// که دریافت می کند و بعد آنها می روند نشانی را حتما باید در پارچه ای به رنگ ///// قرار دهد و بعد آنها می روند هر گاه نشانی را از پارچه بیرون بیاورد آنها می آیند این عمل مجرب و آزموده است و بدون اذن استاد عامل ممنوع است و بعد از انجام عمل باید حتما به زیارت قبور مومنان بسیار برود و خیرات بسیار بدهد که این عمل برای جلب رضایت ارواح مومنان تاثیر بسیار دارد
احضار روح به روش اساتید قدیم
در این روش شخص عامل نقطه ای سیاه روی دیواری سفید رسم می کند و در مقابل آن عمل ////////// را انجام می دهد سپس با به کار بردن اسم های خاصی آنها را حاضر می کند .
به طور کلی عمل احضار ارواح جالب نیست چرا که نکته اول این است که گرفتن اذن برای این عمل کمی سخت است و همچنین شخص باید حتما درجه معنوی خیلی بالایی داشته باشد و همچنین 90 درصد کسانی که احضار ارواح انجام می دهند از جن استفاده می کنند و کسانی که معمولا از آنها پول زیادی بابت این کار می گیرند و آنها را فریب می دهند
روش مشاهده در خواب
این روش بسیار ساده است و البته جزء اسرار است روش دیدن اموات در خواب است
شخص عامل باید حتما پاک و کلیه رشته حلال باشد قبل از خواب دو رکعت نماز مخصوص عمل بخواند و سپس تعداد ذکری مخصوص که البته من به صورت کشف و شهود بدان رسیدم بخواند و قبل از خواب دعای //// را بخواند و نام شخص را در قسمت مخصوص آن تکرار کند در عالم رویا او را خواهد دید
در عالم غیب جن ها در رفت و آمد هستند و ممکن است انسان ها نتوانند آنها را ببینند و معمولا بعضی از ابزار و وسایل و بعضی از اقلام و پدیده ها روی غیب تاثیر می گذارند به طور کل هر فعلی که منجر به آسیب و یا آزار در عالم غیب بشود به آن فعل نا پرهیزی می گویند ساده ترین نوع نا پرهیزی آن است که شخص آتش و یا جسمی داغ به اطراف پرت کند و به طور کاملا اتفاقی آن جسم به جنی که در حال عبور بوده و یا در گوشه ای ایستاده بوده برخورد کند و سبب آسیب دیدن و یا حتی مرگ شود در این حالت ساده نا پرهیزی اتفاق افتاده است و باید این نکته را مد نظر داشت که معولا بعد از این اتفاق های حالت بختک افتادگی پیش می آید و در موارد به صورت شدید آن حتی ممکن است جن ها در عالم خواب و بیداری یا خلسه شخص را کتک بزنند و یا به او چنگ بکشند برای جبران معمولا بستگی به نوع آسیب وارد شده دارد
حالت بعد پرت کردن سنگ و برخود با جن ها و کشته شدن و یا آسیب دیدن آنها می باشد که معمولا می گویند قبل از انجام این کار ها باید حتما بسم الله گفت چرا که جن ها روی واژه الله بسیار حساس هستند و سریع مطلع می شوند و به مکان دیگر می روند حالت دیگر ریختن آب جوش است که ممکن است باعث سوختن آنها شود و این کار بیشتر سبب آزار می شود و دو فعل قبلی مخصوصا پرتاب سنگ و یا اشیاء ممکن است باعث کشته شدن جن ها شود حالت دیگر ریختن نجاسات و مدفوع انسان این فعل بدین صورت است که در جایی تاریک زمانی که شخص به منظور دستشویی می رود ممکن است نجاسات و یا مدفوع انسان به آنها بریزد و موجب ناپرهیزی شود حالت بعد نا پرهیزی است که بستگی به شخص دارد مثلا برای بعضی از افراد و با برج طالع خاص خوب نیست که شخص مثلا زیر درخت و یا در خرابه دستشویی کند در این حالت موجب خشم دیو مربوط به بادیه می شود و خوف دارد این عمل و حالت های بسیاری پیش می آید
دانلود کامل ترین جزوه دعاها و طلسم های محبت، عاشق کردن ، مهر و دوستی
برای اولین بار جزوه کامل از دعاها و اذکار و طلسم های مهر و محبت ،عاشق کردن زن و شوهر ، مهر و دوستی، و رسیدن رسیدن عاشق و معشوق به هم و... در این جزوه کنار هم جمع شده است.
راه های کشف ، تشخیص اصالت اشیاء و کارشناسی اجناس باستان بصورت کامل و جامع: قانون اساسی میراث فرهنگی نحوه کشف و کارشناسی سکه های تاریخی نحوه کشف و کارشناسی تشخیص مجسمه های باستانسی نحوه کشف تشخیص سفال ها اکسیر ها معیار ارزش گذاری اشیاء و اجناس روش های کشف تکنیک های خواندن نسخه و سند های گنج مبحث کارشناسی سفال ها روش کشف و تشخیص جیوه قرمز راه های شناخت طلا